۱۳۹۴ اسفند ۱, شنبه

شیر پلاو

خوراک دادن به افراد دیگر، تقدیم مهر و محبت است، آنهم مهر و محبتی که تبدیل به خون و گوشت می شود. از این رو است که میهمان کردن و خوراک به تعارف دادن نزد همه ملتها از اهمیت احساسی و معنوی خاصی برخوردار است.
پیش اقوام و ملیتهای مختلف ایرانی تبار نیز تقدیم خوراکی و میهمان کردن به همین سیاق است و ترتیباتی که میزبان برای میهمان تدارک می کند صرفنظر از ارزش مادی آنچه در سفره می نهد، نشانگر میزان احترام و درکی است که ایرانیان از اهمیت «هم سفرگی» داشته و دارند.
در متون قدیمی آشپزی ایرانی، شیر برنج امروزین را «شیر پلاو» نامیده  و از زمره خوراکهای اصلی به حسابش آورده اند. یعنی در وعده ای مانند خوراک اصلی صرف می کرده اند. شاید امروز هم در روستاها «شیربرنج» به صورت وعده اصلی غذا خورده شود، اما در شهرهای بزرگ، شیر برنج در زمره «پس غذاها» یا همان دسر ها محسوب و عرضه می شود.
یکی از دوستانم به شیر حساسیت دارد و اتفاقاٌ عاشق شیر برنج است، برایش شیر برنجی با شیر نارگیل درست کردم، نتیجه عالی بود، به ویژه ترکیبش با مربای هلو یا میوه عنبه فوق العاده از کار در آمد.
برنج را با کمی آب بیش از معمول و بدون روغن فقط با کمی نمک پختم و قبل از تمام شدن کامل آب و بسته شدن ته دیگ شیر نارگیل را اضافه کردم و بعد از چند جوش حاضر شد.



۱۳۹۴ بهمن ۲۹, پنجشنبه

عدس و ادویه و سیاست!

تاریخ و سیاست و غذا به طرز باور نکردنی ای به یکدیگر تنیده شده است! استعمار حاصل جستجوی جنون آسای اروپایی ها برای یافتن سرچشمه ادویه های گوناگونی بود که بازرگانان خاورمیانه ای به آنان می فروختند.
ادویه به خوراکهای لابد بی مزه آنان رنگ و بویی داده بود که مردمان را مجنون و واله کرده بود. دسترسی به همین فلفل سیاه ساده که بر روی هر میزی یافت می شود، فقط برای مردمان مرفه میسر بود. ادویه کالای استراتژیک به شمار می رفت و دریانوردان در جستجویش شرق و غرب عالم را در می نوردیدند و سرزمین های جدید را می شناختند - یا به تعبیر اروپایی ها کشف! می کردند.
در کشور ما، ایران، انتخابات و مجلس و رای گیری با ضیافت های شام و ناهار نامزدها برای رای دهندگان محلی همراه  و نمی دانم به چه دلیل غذای مرسوم در این ضیافتهای انتخاباتی «چلوکباب» بوده است!
در این وادی سخن بسیار است، از تاریخ و غذا بیشتر خواهیم گفت.
عدس و باز هم عدس!
این بنشن خوش پخت خوشمزه با ترکیب های گوناگون در خنکای زمستان البته می چسبد.
عدس و چغندر یا همان لبو و شلغم را با هم بپزید و نمک و فلفل بزنید و با روغن زیتون میل کنید. آنقدر لذیذ است که به راحتی می تواند جای چلوکباب به ناچار بی کیفیتِ ارزان را در ضیافت های رای جمع کنی بگیرد!











۱۳۹۴ بهمن ۱۴, چهارشنبه

اندیشیدن در کیفیت و ترشی لیته

اندیشیدن در موضوع کیفیت زندگی و تلاش در بهبود آن، سبب ارتقا سطح کیفی زندگی اجتماعی ما می شود.
چگونه است که همه ما ایرانیان از رواج دروغ و ریا در جامعه امان می نالیم و در عمل هم دروغ می گوییم و هم کسب درآمد و به سرانجام رساندن کارمان با دروغ را به جای تقبیح، بزرگ میداریم و آن را به حساب "زرنگی" می گذاریم؟
راستگویی و پاکیزه زیستن، از جمله شاخصه هایی است که ما را به زندگی با کیفیت رهنمون می شود.
اگر همه راستی و صداقت را میشه خود سازیم تا چه حد از حیات اجتماعی امان رنگ سعادت مندی به خود میگیرد؟
ترشی لیته فوری
به دست آمدن ترشی لیته خوشمزه خانگی مستلزم صرف وقت زیادی برای جا افتادن آن است. حال با این روش ترشی لیته ای حاصل می شود که دو ساعت وقت برای جا افتادنش زیاد است!
بادمجان - یعنی جانمایه لیته - را در فر یا بر روی آتش تنوری کنید. اگر از اسانس دودی خوشتان می آید همانا کباب کردن راه بهتری است. گوشت بادمجان ها را از پوست سوا کرده با فلفل سبز تند و سیر و کمی نعناع و ترخون خشک و نمک و ادویه در همزن یا غذا ساز ریخته بعد از دو سه دور چرخ خوردن محتویات له شده را در شیشه ریخته و سرکه و نمک را به قاعده ای که دوست داریم اضافه می کنیم.
بعد به همان صورت گفته شده شیشه را 20 دقیقه یا بیشتر می جوشانیم تا سترون شود. ترشی پس از سرد شدن آماده ریختن بر ترید آبگوشت است.









۱۳۹۴ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

کدو و عدس

خیال نکنید که مثل مصریان باستان قوت روزانه امان عدس است! وقتی در خانه کدو داشته باشی، بی دلیل دلت عدسی و کدو می خواهد. کدو را نصف میکنی و شکر می پاشی و میگذاری توی فر یا تنور یا قابلمه با کمی آب و عدس را هم میپزی و بعد همه را در هم و با روغن زیتون میل میفرمایی. 
والسلام من اتبع الهدی.






۱۳۹۴ بهمن ۱۲, دوشنبه

روش بهتر رنگ گیری از زعفران

حتمن میدانید، من نجربه کردم که اگر بر روی زعفران ساییده شده به جای آب جوش، یک دو تکه یخ بیاندازید و به حال خود رهایش کنید نتیجه بسیار بهتر از روش دم کردن است. رنگ غلیظ تری می دهد و تا مدتها رنگ خود را از دست نمی دهد.
 تجربه کرده اید که زعفران دم کرده با آب جوش بعد از مدتی در یخچال رنگ خود را از دست می دهد؟






افزودن یخ به زعفران ساییده شده

تاریخچه رستوران های تهران ۱ - چلوکبابی رقابی، اولین چلوکبابی مدرن تهران و داستان ترانه مرا ببوس!

 چلوکبابی رقابی با سر و شکلی مدرن و جدید در خیابان زرتشت توسط جهانگیر رقابی در دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی تاسیس و به یکی از جاذبه های مهم شهر تهران تبدیل شد.به طوری که همه میهمانان رسمی دولت به صرف یک وعده چلوکباب در آنجا دعوت می شدند تا با غذای ملی ایرانیان آشنا شوند. پدر آقای رقابی همکار و با جناق مرحوم شمشیری بزرگ و صاحب چلوکبابی رقابی در ابتدای خیابان پامنار در تهران بود که هنوز و به نام چلوکبابی کاشانی دایر است. 
 جهانگیر رقابی، جوان معروف و خوش قیافه و موفقی که هر روز تصاویرش در مطبوعات زرد و سینمایی با ستاره های هالیوودی چاپ می شد و بارها شایعه و خبر بازی او در نقش های معروف در سینمای هالیوود در روزنامه ها و مجلات سینمایی آن روز تهران چاپ می شد (و گویا چند باری هم نزدیک بود این شایعه به واقعیت تبدیل شود)، تصمیم گرفت چلو کبابی رقابی را در شمال تهران آن روز - خیابان زرتشت - و با ظاهر و مدیریتی مدرن و جدید راه اندازی کند.
 تصمیم او به تحولی در زمینه رستورانداری سنتی ایرانی منجر شد و از آن پس رفته رفته، سر و شکل دکانهای چلو کبابی تغییر پیدا کرد و به رستورانهای اروپایی نزدیک تر شد. پیش از آن دکوراسیون چلوکبابی ها عمومن ساده و تشکیل شده از میز و صندلی های فلزی - ارج - بود. جهانگیر رقابی با برپایی سالنی زیبا و مدرن، غذای سنتی ملی ایران را در محیطی مدرن عرضه کرد. سالن این رستوران آنچنان مورد توجه قرار گرفت که اکثر میهمانان مهم دربار و دولت حتما یک وعده چلوکباب در رقابی صرف می کردند.منوی چلوکباب رقابی فقط شامل چلوکباب برگ بود و کباب کوبیده حاصل آمده از اضافات برگ به صورت جداگانه و بر حسب تصمیم مدیر رستوران بر سر میز برده می شد.(نقل به مضمون از گفتگوی با جهانگیر رقابی)

جهانگیر، برادر دکتر حیدر رقابی معروف به هاله ، استاد دانشگاه در ایران و آمریکا و سراینده ترانه معروف و بحث بر انگیز «مرا ببوس» بود.این ترانه مقارن با دستگیری افسران توده ای و اعدام تنی چند از این افسران منتشر شده و از این رو بسیار مورد توجه مردم قرار گرفت. سازمان نظامی حزب توده متشکل از افسرانی وطن پرست بود که بی اعتنا به ایدئولوژی رهبران حزب فقط و فقط برای آزادی ایران و برقراری عدالت هم قسم شده بودند. مردم از دستگیری و اعدام این افسران که عمومن از نخبگان نیروهای مسلح بودند به شدت متاثر و ناراحت بودند.
شایعه بسیار جدی ای در مورد این ترانه وجود داشت که می گفت این ترانه را سرهنگ سیامک (افسر ژاندارمری) یا به روایت دیگری سرهنگ مبشری در شب قبل از اعدام خطاب به دخترش سروده. اما اصل داستان چیز دیگری بود: مجید وفادار پیش از این برای فیلم اتهام ساخته رشید یاسمی، آهنگ مرا ببوس را براساس ترانه هاله رقابی ساخته بود. در آن فیلم ترانه «مرا ببوس» توسط خواننده ای به نام پروانه خوانده شده و از سوی بینندگان با استقبال چندانی مواجه نشده بود. اما در سال ۱۳۳۳ همین ترانه با ویلن پرویز یاحقی و پیانوی مشیر همایون شهردار در استودیوی شماره ۸ رادیو با خوانندگی حسن گلنراقی ضبط شد و پس از پخش آن در برنامه «شما و رادیو» که مرحوم مستجاب الدعوه اجرای آن را بر عهده داشت، محبوبیتی بی مانند به دست آورد. حسن گلنراقی بازاری خوشنام و خوش صدایی بود که با یک بار خوانندگی به شهرت دست یافت.هر چه بود تا سالهای سال خانواده هایی که در اوضاع پس از کودتای ۳۲، لطماتی را متحمل شده بودند این ترانه را مانند یادگاری غم انگیز از مبارزان وطن دوست سازمان افسران حزب توده با اندوه می شنیدند.  اما واقعیت و علت سرودن این ترانه چیز دیگری بود که در آینده خواهم نوشت.عکس ها از آرشیو شخصی خودم که آقای رقابی در اختیارم قرار دادند.


جهانگیر رقابی و یول برینر ستاره هالیوودی در چلوکبابی رقابی


دموکراسی در آشپزخانه

امشب با همه پرسی ای که صورت گرفت، قرمه سبزی به شامی ترش تغییر کرد. فرزند هم کلی خوشش آمد و یک کاسه لبریز خورد.


جادوی آشپزی ایرانی

کارد بخوره به شکمم. اما برای شام باید فکری کرد. شاید قرمه سبزی بپزم، این اثر هنری تاریخی و میراث معنوی رسیده از نیاکانمان.
تاریخ بلندی لازم است تا ملتی ترکیب جادویی سبزیجات معطر، گوشت گوسفندی، لوبیا و لیموی عمانی و البته زعفران را کشف کند.
قرمه سبزی مثل گردش اسلیمی در تذهیب و فرش ایرانی، مثل دستگاه شور در موسیقی ایرانی و مثل طاق ها و مقرنس ها در معماری ایرانی است. چیزی است تماما متعلق به خودمان. طعم لطیف این خورش با هیچ خورش دیگری قابل قیاس نیست. آشپزی، بخش قابل خوردن فرهنگ و تاریخ یک ملت است و قرمه سبزی از مهمترین بخشهای آشپزی ملی ماست.
برای تکمیل عرایضم احتیاج به عکس داشتم، محبور به سرقت شدم. شب عکسهای خودم را میگذارم.


عکس سرقتی

فتوچینی بلونز به سبک مرد میانسال!



اینهم شام امشب، فتوچینی بلونز. البته به سبک خودم.
فکر کنم ما نباید به خاطر دفاع از عقایدمان با دوستانمان درگیر شویم.اگر فکر میکنیم عقایدمان بر حق است باید آگاهی بخشی کنیم. باید بدانیم ما در تقابل با دوستانمان نیستیم، ما در تقابل با کسانی هستیم که ظلم میکنند و سیاهی و بدی را بر مردمان بی گناه و عادی حاکم کرده اند، مقابل ما مردم عادی، موجوداتی ایستاده اند که خود را نخبه میدانند، قلدران و زورمندانی که بچه ها را در غزه میکشند، زنان را در کوبانی و کردستان عراق به کنیزی میبرند، در آمریکای لاتین تجارت مواد مخدر میکنند در غرب آفریقا بچه ها را برای تجارت الماس جلوی تفنگ میگذارند. دیکتاتورهای دیوانه و آدمخواران عقیدتی دشمن ما مردم عادی هستند، کسانی که گردش آزاد اطلاعات را بر نمیتابند و واژه آگاهی برای آنان وحشت آور است.
این اسم رمز پیروزی زندگی است بر مرگ و بدی: آگاهی.




حقوق مولف عکس هایم!

عکسهایی که در این صفحه میگذارم همگی غذاهای خودم هستند. عکس غذاهای مردم را استفاده نمیکنم.
حلال نمی کنم کسی عکس هایم را کپی کند. اهل واتر مارک کردن هم نیستم.
اگر عکس برداشتید منبعش را ذکر کنید لطفن.





راه و روش من!

من در دوشاخه کاملا جدا آشپزی میکنم. یکی در آشپزی سنتی که روش و دستور قدما برایم مانند وحی منزل مقدس است. غیر ممکن است در دستور غذاهای سنتی ایرانی دست ببرم (از دستپخت هر کس که این کار را بکند متنفرم) و آشپزی مدرن که در آن ابداعات خودم را دارم و اصولا میتوانم بر اساس موجودی در خانه غذاهای خوشمزه بپزم.


شام با آنچه دم دست است.

شامی نخودچی



عارضه چهل سالگی و ترس از مردن و باقی نماندن و کشف و شهود در هنگام آشپزی!

از عارضه های چهل سالگی که گریبانگیر من شده یکی احساس تنهایی و دیگری درون گرا شدن است. سن که بالا میرود، دیگر حوصله بحث و جدل و دعوا و بگیر وببند هم از بین میرود. دلم میخواهد یک گوشه بنشینم و کتابی بخوانم یا آشپزی کنم و هنگام آشپزی در بحر تفکرات شبه فلسفی خودم غوطه ور شوم. بعد در انتظار جا افتادن خورش پشت میز آشپزخانه بنشینم و به همراه یک لیوان چای و یک کتاب وقت را به بهترین وجهی سپری کنم.
من عاشق آشپزی ام، به چند دلیل: 
۱- خودم عاشق غذای خوشمزه هستم و دستپخت خودم را هم خیلی دوست دارم. 
۲- آشپزی برای من یعنی جدا شدن از زمان و مکان مثل حالی که در بداهه نوازی به نوازنده دست میدهد.من با یکجور کشف و شهود آشپزی میکنم.
۳- موقع آشپزی کلی در مورد مشکلات بشریت فکر میکنم و برای همه آنها راه حل پیدا میکنم.