۱۳۹۵ تیر ۷, دوشنبه

آداب سفره و سنت میهمانی داشتن ایرانی - ۱

آداب نشستن بر سر خوان و مهمانی کردن مردمان در سنت ایرانی چنان مفصل است که اگر بخواهیم آنها را جمع آوری کنیم، بی تردید مثنوی هزارمن خواهد شد. در این موضوع، بیشتر کتب حکمی و اخلاقی فصلی را به آداب غذاخوردن و مهمانی برپاداشتن و بر سر سفره نشستن و خوان گذاشتن و خوان برداشتن اختصاص داده اند. قابوسنامه، یک باب کامل (باب دوازدهم - در مهمانی کردن و مهمان شدن) را به ایم موضوع پرداخته و آدابی را ذکر کرده که برخی از آنها همچنان در خانواده های ایرانی رعایت می شود.
«…آنگه مردم را طعام آر و تو منشین تا آنگاه که مهمانان بگویند بنشین، اما مساعدت کن و بگوی، بگذارید تا خدمت کنم، چون تکرار کنند بنشین، بنشین، با ایشان نان خور، اما فروتر از همه بنشین.»
در مذمت تعارف زیاد به مهامان بر سر سفره - امری که براستی آدمی را معذب می سازد، می گوید:
«از مهمانان عذر مخواه که عذر خواستن کار بازاریان باشد. و هر ساعت مگو که نان نیکو بخور و هیچ نمیخوری، به جان تو که شرم مدار و من خود سزای تو چیزی نتوانم ساخت… که این سخنانِ اهلِ همت نباشد…» عجبا که این سخنان عیناْ همین امروز هم بر سر سفره و بین میزبان با میهمانانش رد و بدل می شود.
اما مرحوم مغفور نگارنده ی قابوسنامه، از رسمی خوش در گیلان یاد می کند که من خود به روزگار کودکی که به دیدار اقوام پدری به شهر آباء و اجدادم یعنی رشت رفته بودم شاهدش بودم: «ما را به گیلان رسمی است نیک خوب، که چون مهمان را به خوان برند، کوزه های آب خوردن در میان خوان بنهند و صاحب دعوت و کسان او از آنجا بروند و یک تن از دور بایستد از بهر کاسه نهادن، تا چنانکه خواهند به مراد خود نان بخورند.»
ایرانیان پیش از ملل اروپایی، آداب و سنت های تخطی ناپذیری برای نشستن بر سر سفره ها داشته اند. امروز اروپاییان به ویژه انگلیسی ها به داشتن رسم و سنت سفره مفتخرند، زنده کردن سنت های نیکو و آموزش آنها به فرزندان، البته موجب تشخص و حفظ فرهنگ ملی امان خواهد شد.






۱۳۹۵ خرداد ۲۶, چهارشنبه

کوتاه از تاریخچه لبنیاتی هایی که پسوند اخوان دارند


سالیانی است که پیشوند «اخوان» را بر سر نام بیشتر فروشگاه های لبنیاتی می بینیم. آیا همه ی این فروشندگان لبنیات نام خانوادگی اخوان به همراه پسوندی بر خود دارند؟ یا همه ی این فروشگاه ها توسط چند برادر اداره می شوند؟ اخوان تبریزی، اخوان فرهادی، اخوان تاجیک و ... چند نمونه از صدها نامی است که بر سر در فروشگاه های لبنیاتی دیده می شوند.
اما اصل داستان:
حکایت نام «اخوان» بر سر در فروشگاه های لبنیاتی به دهه ۲۰ تا ۵۰ شمسی در تهران باز می گردد و داستانی کم و بیش شبیه به نام شمشیری و دکان های چلوکبابی دارد. امروز دهها چلوکبابی بی ارتباط با مرحوم حاج حسن شمشیری بر خود نام شمشیری نهاده اند و کار به جایی رسیده که کسی از گوشه ای بلند شده و نام تجاری شمشیری را به نام خود ثبت کرده و از دیگر کسانی که از این نام استفاده می کنند شکایت به محکمه برده است!
خاطره خوش سه برادر قزوینی الاصل به نامه علی آقا، اصغر آقا و آقا یوسف اخوان که نخستین فروشگاه های زنجیره ای لبنیات در تهران را در دهه ۲۰-۳۰ راه اندازی کردند سبب شده است که تا امروز هم کسانی که می خواهند لبنیاتی راه بیاندازند، نام اخوان بر خود می گذارند. شاید بدون آنکه از علت آن با خبر باشند.
این سه برادر با راهبری برادر بزرگتر یعنی علی آقا به شغل خانوادگی یعنی دامداری اشتغال داشته اند. گاوداری های آنان در حومه تهران و قزوین از بزرگترین گاوداری های زمان خود بوده است. همین گاوداری ها شاید اولین گاوداری هایی بودند که اقدام به واردات نژاد های مرغوب شیری و استفاده از شیوه ها و ابزار مدرن روز برای تولید محصولات خود کردند.
اولین فروشگاه اخوان در خیابان سعدی، چهارراه سِد علی (سید علی) افتتاح می شود و به روزگار خود مرغوب ترین و بهترین شیر، ماست، خامه و سر شیر را به پاکیزه ترین راه ممکن به مردم عرضه می کند. پاکدستی و درستی برادران اخوان و کیفیت محصولاتشان، سبب اقبال مردم به آنان می شود و کارشان روز به روز گسترش می یابد به وجهی که فقط در خیابان سعدی، دو - سه شعبه و در دیگر نقاط تهران مثل چهار راه یوسف آباد (پایین)، شعباتی را افتتاح می کنند.
فرزندان ذکور این سه برادر هیچکدام به شغل پدری اهتمام نورزیدند و همگی یکسره به کسوت پزشکی در آمدند و امروز زندگانشان در آمریکا روزگار می گذرانند.
پس از فوت برادران اخوان، اداره ی فروشگاه هها به دست شاگردان آنها افتاد و آنها هم رفته رفته برای خود کسب و کار مستقلی راه انداختند و نام اخوان با پسوند نام خانوادگی خود را بر دکان های خود نهادند و اکثراْ هم به همان سیاق و شیوه ای که آموخته بودند به تولید و عرضه محصولاتی با کیفیت پرداختند.
در سال های ۷۰ و ۸۰، کارخانه های لبنیات رشدی قارچ گونه یافتند و محصولات رنگارنگ و البته بی مزه و کیفیتشان بازار را قرق کردند. دکان های سنتی لبنیات فروشی رو به ورشکستگی و نابودی رفتند و همه به فکر تغییر شغل خود بودند. در پایان سالهای نود وقتی شور و شوق مصرف محصولات بی کیفیت کارخانه ای و ماست های نشاسته ای و ژلاتینی و بتونه مانند فرو نشست، باردیگر خرید محصولات سنتی لبنی رونق گرفت و دکان های متعددی شروع به کار کردند و بیشتر آنان از نام اخوان وام گرفتند. احتمالا بدون آنکه چرایی و دلیل آن را بدانند.
من برای خرید ماست و شیر و خامه و سر شیر انتخاب دیگری جز لبنیات سنتی ندارم و همین جا انزجار و بلکه نفرتم را از کارخانه های لبنیاتی اعلام می کنم.

عکس از سایت روزنامه دنیای اقتصاد


۱۳۹۵ خرداد ۲۴, دوشنبه

سنت خوراک تعارفی دادن


رسم غذا به تعارف به همسایگان دادن سنتی دلپذیر و دوست داشتنی بود و هست. مادرم - که خداوند او را حفظ کناد - وقت ناهار هر کس را که در نزدیکی خانه ما بود و ظن به تنهایی یا ناتوانی اش در تهیه غذا می رفت از دستپختش بی نصیب نمی گذاشت.
کارگر و رفتگر و همسایه ی تنها و نانوا و نمکی، سر ظهر در خانه ما سهمیه ای داشتند. مادرم سینی غذا را را با سبزی خوردن و ماست و نان و تنگ آب خنک یا شربت حاضر می کرد و ما به تعارف به دستِ خورنده اش می رساندیم. بعضی هم خود، در خانه ی ما حاضر شده و با خودبرکت آورده و ناهار را همان جا میل می کردند.
هنوز هم مادرم با درد پا و سختی حرکت، کم پیش می آید خوراکی بپزد ولو گوجه و تخم مرغ ساده، و سهم زن پا به ماهِ همسایه و پیرمرد تنهای روبروی خانه را در آن نگنجاند. این به ضیافت خواندن آدمهای دور و نزدیکش در ماه مبارک به اوج می رسد و به وقت افطار سینی های آماده را به در خانه ها می فرستد و یا خانواده و دوست و آشنا را به افطاری می خواند. از این ضیافت های افطاری ساده و خوشمزه، خودم و دوستان جوانی ام خاطرات زیادی داریم. مادر، خالصانه اعتقاد دارد که این روزیِ مردمان است که اینجا فرود آمده و ما مامور عرضه اش هستیم و چه راست می گوید.
رزق ما با پای میهمان می رسد/میزبان ماست هر کس شود میهمان ما (صائب تبریزی)



۱۳۹۵ خرداد ۱۳, پنجشنبه

آشپزی برای مردان



جاحظ که تالیف کتاب «التاج» را بدو منسوب می دارند، در همان کتاب می نویسد:«آیین پادشاهان ایران این بود که هر کس را پرخوار و حریص و شکم پرست می یافتند، وی را از صف محترمین جدا ساخته با زیردستان ردیف می کردند و به طبقه بذله گویان و هزل سرایان ملحق می ساختند و با دیده حقارت بدو می نگریستند.»
و چنین است که ملتی با میراث آشپزی چند هزار ساله و تنوعی بی نظیر در مزه ها و طعم هایی منحصر به فرد، هنوز هم کم و بیش سخن گفتن و نوشتن از آشپزی و تحقیق درباره آن را بی اهمیت و بلکه امری ناپسند و نشانه شکمبارگی و حرص و پرخواری می داند! 
آشپزی ملی ما، کما بیش سرنوشتی مانند موسیقی ملی امان داشته، سینه به سینه به سعی و همت عاشقان به حیاتش ادامه داده و تکیه اش بر حافظه ی مردمان بوده است. اگر بخواهیم منابع مکتوب آشپزی ایرانی را بشماریم از انگشتان یک دست تجاوز نخواهد کرد.
در سالهای نه چندان دور است که آشپزی نویسی کم کم به راه می افتد. تالیفات گوناگونی به بازار می آیند و از آن میان کتاب خانم رزا منتظمی و «کتاب مستطاب آشپزی» نجف دریابندری بزرگ، نامشان بیشتر شنیده می شود. 
در سالهای اخیر، به لطف اینترنت و گوگل (چه سرچ انجین و چه ترنسلیت!)، تعداد مولدین کتاب آشپزی هم زیاد شده است البته که بیشتر این «تولیدات» در حوزه آشپزی فرنگی هستند. 
آشپزی ایرانی به عنوان بخش جدانشدنی فرهنگ ملی ما، نیازمند توجه و تحقیق بیشتری است. تنوع قومی و آب و هوایی سرزمین مادری امان سبب گردیده، آشپزی ایرانی گوناگونی و تعدد بی نظیری داشته باشد که برای مثال می توان از وجود بیش از ۵۰۰ نوع آش مختلف در سراسر این سرزمین نام برد. در مورد رابطه اهمیت آشپزی ملی و ارتباط آن با موضوعات تاریخی و حتی تمامیت ارضی و امنیت ملی می شود مقاله ها نوشت.
دربیشتر خانه های ما، زحمت پخت و پز بر عهده زنان خانه است و مردان از این هنر بی نصیب. اگر مردان می دانستند که چه لذتی در پخت و پز هست بی تردید وقت شایانی را به این هنر اختصاص می دادند. اصرار دارم که آشپزی هنر است و آشپز هنرمندی است که از ابزارهای بی شماری برای خلق اثرش استفاده می کند و بر حس های بینایی، بویایی و چشایی و حتی شنوایی مخاطب/خورنده اش تاثیر می گذارد. 

بیایید با ورود به عرصه این هنر، با یک تیر چند نشان بزنید: اول، از این رهگذر، فرهنگ ملی و آشپزی مادری امان را بشناسیم، دوم، با بر عهده گرفتن بخشی از زحمات خانه از خورنده صرف به خالق هنرمندی تبدیل شویم و بی شک مورد ستایش همسر قرار گیریم و سوم با آموختن و تجربه کردن طبخ چند خوراک، از وابستگی به غذای ناسالم فست فود، در اوقات تنهایی، خود را برهانیم.