۱۳۹۵ اسفند ۱۰, سه‌شنبه

سیب زمینی و تخم مرغ با ترشی و گلپر و نان تازه و میدان توپخانه و اندکی ذوق و سلیقه در مدیریت شهری ام آرزوست!

نشریه هفته نامه #کرگدن شماره ۳۱
تصور بفرمایید که در میدان توپخانه، به جای برج بدرنگ و بد قوارهٔ پست و تلگراف، عمارت زیبای تلگرافخانه و در ضلع شمالی آن به جای منظره نا زیبای دکان ها و ساختمان های بد حال و روز، عمارت قدیمی بلدیه هنوز برپا بودند. آنگاه توپخانه زیباترین میدان تهران می شد، نه معضلی که هر از گاهی به فکر «ساماندهی» اش بیافتند - و البته که عبارت «ساماندهی» عبارتی بس خوف انگیز است. آن وقت اگر اجازه می دادند که فروشندگان خوراک های خیابانی با رعایت بهداشت و ایمنی، دور این میدان تاریخی که گذشتگان به کژ فهمی ویرانش کردند، بساط خود را پهن کنند، توپخانه می شد، قلب و هویت و شناسنامه تهران. شهرهای قدیمی چون تهران نازنین با خوراک ها و معماری اشان در ذهن سیاحان باقی می مانند.
اگر گاری های قدیمی چوبی لبو و آب زرشک و فالوده و لواشک و آلوچه فروشی را با همان شکل و شمایل قدیم و رنگهای سبز و قرمز اما با در نظر گرفتن شرط پاکیزگی و سلامت و کیفیت دوباره احیا کنند، عدهٔ زیادی از مردمان محترم مشغول به کاری مفید می شوند. سیاح خارجی که سیر مملکت بهشت آسایمان را می کند از تناول خوراک های خیابانی تهرانی لذت زیاد برده، عکس برداشته و به همه عالم نشان خواهد داد و همین موجب رونق بیشتر و آمدن مسافر افزون تر و اشتهار و بالنتیجه درآمد زیادتر می شود.
سبزه میدان در رشتِ فردوس نشان راستهٔ اصلی خوراک های خیابانی است، در آنجا از واویشکا و نان نازک برنجی و انواع کباب گرفته تا رشتهٔ خوشکار و هزار خوردنی ماکول دیگر می فروشند. مردمان از این خوراک ها می خورند و حظ می برند و خوالیگران خیابانی هم به شغل شریف و محترم و آشکاری مشغول هستند، نه کسی مسموم و مریض می شود و نه کسبهٔ محترم ساکن خیابان راه رزق و روزی و عبور کس دیگری را سد کرده اند.
حال که ساخت پیاده راه در تهران معمول شده - و چه کار خوب و پسندیده ای است - و سبب تحرک مردم و پیاده راه رفتن و عبورشان از معابر تاریخی می شود، اگر بساط خوراک خیابانی هم در این مسیر ها پهن شود و شهرداری آنها را یاری کند تا دم و دستگاهی پاکیزه مهیا کنند که هم تهرانی جماعت حظ و هم کاسب محترم نانی و هم گردشگر خارجی خاطره ای از خوراک لذیذ خیابانی تهرانی با خود ببرد، کاری خوب و ماندنی انجام شده است. خوردن لبو و باقالی داغ و آب زرشک از کنار بساط فروشندگان محترم خوراک های خیابانی از خاطراتِ خوشِ غذایی چند نسلِ مردم تهران است و چگونه می شود به یکباره تجدید این خاطرات را برای نسل جوان موقوف کرد؟ اوایل همین قرن شمسی رسم فروش خوراک خیابانی در تهران از فروش خوراک های دم دستی بالاتر رفته و خوراک های رنگارنگ از قبیل پلو و چلو و خورش و آش هم در کنار خیابان به خورندگان عرضه می شده است. هنوز هم در حوالی بازار تهران، به خصوص اطراف مسجد امام، فروشندگان پلو و خورش با ظرف های یکبار مصرف از سویی به سوی دیگر می روند و غذا می فروشند. سال های اخیر در بازار مولوی گاری هایی را دیده بودم که هرمی رویین و پلکانی بر فراز خود داشتند، زیر این گنبد آتش می افروختند و سیب زمینی ها و تخم مرغ ها را با سیم به دورش می بستند و ناهار گوارا و ارزان و پاکیزه ای از نان بربری و گوجه فرنگی و سیب زمینی و تخم مرغ پخته و داغ برای کاسب و رهگذر مهیا می کردند.
پختن و خوردن پلو و چلو و دیزی و خوراک سنگین در وعده شام در قدیم هیچ معمول نبوده و در بیشتر خانه ها بساط حاضری مهیا بوده است. رسم خوردن حاضری نه از روی تنبلی بلکه بر اساس اعتقاد مردمان به خواب راحت از پی شام سبک تر بر قرار شده بود و چنان بود که حتی اعیان و اشراف هم شام را سبک تر تدارک می دیدند. سفرهٔ حاضری با همه سادگی از سنت سفرهٔ ایرانی به دور نیست و بر سر آن نان و پنیر و سبزی و ترشی و مربا و میوه و شربت و دوغ می گذاشته اند. یکی از خوراک های گوارای حاضری همان سیب زمینی و تخم مرغ پخته فوق الاشاره است که اگر با ترشی و گلپر و نان تازه همراه شود، بی گمان خوراکی شاهانه است. سیب زمینی ها را نباید پوست گرفت، باید با پوست پخت و به همان شکل بر سر سفره آورد. تدارک همه اینها وقتی نمی گیرد و ریخت و ریزی هم ندارد و می توان با همین دو ضیافتی بر پا ساخت و رفیق و رهگذر و همسایه را دعوت کرد و از همنشینی و همسفرگی حظ بی اندازه برد. میهمانان که نشستند، یکی از نواخته های استاد عظیم الشان جلیل شهناز را به ترنم در آورید و به گوش جان بنیوشید. نوش جانتان!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر